چون است حال بستان ای باد نوبهاریکز بلبلان برآمد فریاد بیقراریای گنج نوشدارو با خستگان نگه کنمرهم به دست و ما را مجروح میگذارییا خلوتی برآور یا برقعی فرو هلور نه به شکل شیرین شور از جهان برآریهر ساعت از لطیفی رویت عرق برآردچون بر شکوفه آید باران نوبهاریعود است زیر دامن یا گل در آستینتیا مشک در گریبان بنمای تا چه داریگل نسبتی ندارد با روی دلفریبتتو در میان گلها چون گل میان خاریوقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرواین میکِشد به زورم وآن میکُشد به زاریور قید میگشایی وحشی نمیگریزددر بند خوبرویان خوشتر که رستگاریزاول وفا نمودی چندان که دل ربودیچون مهر سخت کردم سست آمدی به یاریعمری دگر بباید بعد از فراق ما راکاین عمر صرف کردیم اندر امیدواریترسم نماز صوفی با صحبت خیالتباطل بود که صورت بر قبله مینگاریهر درد را که بینی درمان و چارهای هستدرمان درد
سعدی با دوست سازگاریسعدی GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 76 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1402 ساعت: 9:36